عدم تحریف قرآن در نهج البلاغه
در این مقاله قصد دارم به موضوع عدم تحریف قرآن نهج البلاغه بپردازم.
بحث تحریف قرآن موضوع مهمی است که
گروهی از افراد ضد دین با تمسک به آن میخواهند اسلام را نفی کنند.
این موضوع مرتبط با جریان یمانی هم هست چون تا آنجا که من میدانم انصار احمد قائل به تحریف هستند.
تا آنجا که من دیدهام بهائیان نیز بی میل به بحثهای تحریف نیستند و از افراد معتقد به تحریف قرآن استقبال میکنند.
نهج البلاغه کتابی است که افراد منصف از هر اعتقادی به آن احترام میگذارند و از آن در بحثهای خود استفاده میکنند.
اولین شرحهای آن توسط اهل سنت نوشته شده هست که از برجسته ترین این شرحها میتوان به شرح ابن ابی الحدید معتزلی اشاره کرد.
مسیحیانی مثل جرق جرداق نیز به نهج البلاغه احترام خاصی قائلند.
در بررسی نهج البلاغه متوجه میشویم که توجه ویژهای در آن به قرآن شده است و بحثهای زیادی روی آن انجام گرفته است.
از قرآن با عباراتی چون قرآن و کتاب الله در نهج البلاغه یاد شده است.
عبارت (مصحف) که برخی از افراد برای نامیدن قرآن از آن استفاده میکنند در نهج البلاغه وجود ندارد. به تبع این موضوع عبارت (مصحف عثمان) که کلید واژه مورد استفاد قائلین به تحریف است هرگز در نهج البلاغه نیامده است.
در نهج البلاغه هیچگونه ارتباطی بین قرآن، جمع قرآن یا حفظ قرآن و خلفا به خصوص عثمان ذکر نشده است.
به تبع این موضوع در هیچ کجای نهج البلاغه بحثی در رابطه با تضعیف، تحقیر قرآنی که توسط عثمان جمع شده است نیامده است.
در هیچ کجای نهج البلاغه مطلبی وجود ندارد که بتوان از آن استنباط کرد که بخشی از قرآن حذف شده یا تغییر یافته یا چیزی به آن اضافه شده است.
از مطالب گفته شده میتوانیم به این نتیجه برسیم که حضرت علی هیچ اعتقادی به تحریف قرآن توسط خلفا نداشته و قرآن موجود در جامعه را قرآن نازل شده بر پیامبر میدانسته است.
اما سخنان ایشان در رابطه با قرآن:
خطبه اول نهج البلاغه:
کِتابَ رَبّکُمْ فِیکُمْ. مُبَیّناً حَلالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ، وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ، وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَه وَ أَمْثَالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ، مُفَسّراً مُجْمَلَهُ، وَ مُبَیّناً غَوَامِضَهُ، بَیْنَ مَأْخُوذٍ مِیثاقُ عِلْمِهِ
هم اکنون کتاب پروردگار شما در میان شماست، حلال و حرامش آشکار و فریضهها و مستحبّات و ناسخ و منسوخ، و مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثلها، مطلقها و محدودها، محکمات و متشابهاتش همه معلوم است؛ مجملات آن به برکت محکمات وآیات روشن، تفسیر شده، نکات پیچیده آن (در پرتو آیات دیگر) واضح است و آنچه را که پیمان معرفت آن از همه گرفته شده، معلوم است.
در همان خطبه اول نهج البلاغه به روشنی از وجود کتاب الهی در میان مردم سخن گفته شده است کتاب ربکم فیکم.
روشن است که اگر تغییر یا تحریفی در این کتاب رخ داده بود کتاب ربکم به آن اطلاق نمیشد.
خطبه ۲:
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکِتَابِ الْمَسْطُورِ، وَ النُّورِ السَّاطِعِ، وَ الضّیَاءِ اللَّامِع،
و گواهى مى دهم که محمّد صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست، وى را با دینى آشکار و با نشانه و آیینى راستین؛ و کتابى نوشته شده، و نورى درخشان، و روشنایى تابنده، و امرى آشکار فرستاد، تا شبهات را از بین ببرد، و با دلایل روشن در برابر همگان استدلال کند، و با آیات، مردم را از مخالفت خدا بر حذر دارد، و با کیفرها بترساند.
در خطبه دوم با عنوان کتابی مسطور یا نوشته شده از قرآن یاد میشود.
خطبه ۱۸:
وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: (مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْ ءٍ) فِیهِ تِبْیَانٌ لِکُلّ شَیْ ءٍ وَ ذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یُصَدّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ أَنَّهُ لا اخْتِلافَ فِیهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً). وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ، وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ.
با این که خداوند مى فرماید: «ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىْ ءٍ؛ در قرآن از هیچ چیز فرو گذار نکرده ایم».
و نیز مى فرماید: «تِبْیانٌ لِکُلِّ شَىْ ءٍ، در قرآن بیان همه چیز آمده است».
و یاد آور شده است که آیات قرآن، یکدیگر را تصدیق مى کنند و اختلافى در آن وجود ندارد چنان که مى فرماید: «اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود اختلاف فراوانى در آن مى یافتند». قرآن داراى ظاهرى زیبا و شگفت انگیز و باطنى پرمایه و عمیق است؛ نکات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد، هرگز تاریکیهاى جهل و نادانى جز به آن رفع نخواهد شد.
در خطبه هجدهم نهج البلاغه از بلاغ کامل قرآن توسط پیامبر سخن گفته شده است و آن را کتابی کامل و بدون اختلاف معرفی شده است.
خطبه ۹۱
فَانْظُرْ أَیُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ، وَ اسْتَضِى ءْ بِنُورِ هِدَایَتِهِ،
اى پرسش کننده اى که از صفات خدا سؤال کردى! درست بنگر آنچه را که قرآن از صفات او بیان مى کند، به آن اقتدا کن، و از نور هدایتش بهره گیر. شیطان تو را به مشقّت فراگرفتن بیش از آنچه در کتاب خدا بر تو واجب است و در سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمّه هدى آمده است، نیفکند، چیزى را که از صفات او نمى دانى به خدا واگذار چه این منتها حقّ خداوند بر توست.
در خطبه ۹۱ شخصی از حضرت علی در مورد خدا سوال میکند. ایشان در پاسخ شخص میگوید که به آنچه در قرآن از صفات الهی گفته شده اکتفا کن.
آیا اگر آن شخص دسترسی به قرآن واقعی نداشت درست بود که گفته شود برو صفات الهی را از قرآن بشناس؟
خطبه ۱۱۰
وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ، وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ، وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ. وَ أَحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ، وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لایَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْجُجَّةُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ، وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ.
قرآن را فرا گیرید که بهترین گفته هاست و در آن بیندیشید که بهار قلبهاست، از نور آن شفا بجویید که شفاى دلهاى بیمار است، آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید که سود بخشترین سرگذشتهاست.
در خطبه ۱۱۰ آمده است که تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث که به روشنی نشان میدهد قرآن واقعی و احسن الحدیث در میان مردم است و مردم باید آن را آموزش ببینند.
و تفقهو فیه فانه ربع القلوب در اینحا دستور به تفقه به قرآن داده شده است که عدم تحریف را میرساند چون اگر تحریف شده باشد تفقه در آن باعث گمراهی خواهد بود نه بهار قلب.
عبارت استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور هم به نوعی در این موضوع قابل بحث است چون آن کتاب ناقص با آیههای درهم و کلمات عوض شده چگونه میتواند شفا بخش سینهها و نور باشد؟
انفع القصص بودن قرآن موجودی که توصیه به تعلیم آن شده نیز تحریف خواهد بود چون آنها که حرف از تحریف میزنند تمامی این قرآن را وارونه میدانند و فکر میکنند همه آنها در مورد اهل بیت بوده و بعد عوض شده است.
خطبه ۱۲۵
إِنَّا لَمْ نُحَکِّمِ الرِّجَالَ، وَ إِنَّمَا حَکَّمْنَا الْقُرْآنَ. هذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَیْنَ الدَّفَّتَیْنِ، لَایَنْطِقُ بِلِسَانٍ، وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ. وَ إِنَّمَا یَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ. وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَى أَنْ نُحَکِّمَ بَیْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّیَ عَنْ کِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
ما افراد را حکم قرار ندادیم، تنها قرآن را به حکمیّت انتخاب کردیم، ولى این قرآن خطوطى است که در میان جلد پنهان است، با زبان سخن نمى گوید و نیازمند به ترجمان است و تنها انسانها مى توانند از آن سخن بگویند. هنگامى که آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن میانمان حاکم باشد،
در خطبه ۱۲۵ نیز که بحث حکمیت مطرح شده است گفته شده است که این حکمیت به شرط حکم براساس قرآن پذیرفته شده است.
روشن است که اگر اعتقادی به تحریف قرآن وجود داشت حکمیت براساس قرآن نیز بی معنا میشد.
خطبه ۱۲۷:
فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ، فَإِنَّمَا حُکِّمَ الْحَکَمَانِ لِیُحْیِیَا مَا أَحْیَا الْقُرْآنُ، وَ یُمِیتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ، وَ إِحْیَاؤُهُ الاجْتَماعُ عَلَیْهِ، وَ إِمَاتَتُهُ الافْتِرَاقُ عَنْهُ. فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَیْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ، وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَیْنَا اتَّبَعُونَا. فَلَمْ
اگر به آن دو نفر (ابوموسى و عمرو عاص) حکمیّت داده شد تنها به این خاطر بود که آنچه را قرآن زنده دانسته زنده سازند و آنچه را محکوم به مرگ نموده نابود کنند، و احیاى قرآن این است که دست اتّحاد به هم دهند و به آن عمل کنند و میراندن آن پراکندگى و جدایى از آن است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنها بکشاند، آنان را متابعت مى کنیم و اگر آنان را به سوى ما سوق دهد باید تابع ما باشند.
خطبه ۱۲۷:
أَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَلَّا بَتَعَدَّیَا الْقُرْآنَ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ، وَ کَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَیَا عَلَیْهِ. وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا- فِی الْحُکُومَةِ بِالْعَدْلِ، وَ الصَّمْدِ لِلْحَقِّ- سُوءَ رَأْیِهِمَا، وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا.
ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند (ولى متأسّفانه) آنها عقل (و ایمان) خویش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالى که خوب آن را مى دیدند، امّا جور و ستم با هوسهاى آنها سازگار بود، لذا با آن همراه شدند. در حالى که پیش از این که آنها آن داورى ظالمانه و آن رأى پلید را ابراز دارند با آنها شرط کرده بودیم که به عدالت داورى کنند وحق را در نظر داشته باشند.
ادامه این بحث رو به جلسه دیگر موکول میکنم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت اعضای محترم گروه حقیقت جویان کنفرانس من در رابطه با عدم تحریف قرآن در نهج البلاغه هستش که از جلسه قبل ناقص ماند.
جلسه قبل یکسری ادعاهایی کردم که هرگز جمع قرآن فعلی در نهج البلاغه به عثمان نسبت داده نشده و ادعاهای مشابه این
در این جلسه یک ادعای دیگری دارم که هرگز در هیچ کجای نهج البلاغه حضرت علی نگفته است که حتی یک نقطه بیشتر از این قرآن پیش منه.
در هیچ کجای نهج البلاغه ذکر نشده است که حضرت علی گفته باشند بخشی از قرآن را من پنهان کردهام قرار است بعد از من بر شما عرضه شود
حال ادعاهایمان را میگذاریم کنار و وارد متن میشویم (البته جلسه قبل هم به مواردی از متن اشاره کردیم)
خطبه ۱۳۳:
منهَا: وَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ نَاطِقٌ لَایَعْیَا لِسَانُهُ، وَ بَیْتٌ لَاتُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَ عِزٌّ لَاتُهْزَمُ أَعْوَانُهُ.
کتاب خداوند در میان شما سخنگویى است که هیچگاه زبانش از حق گویى خسته نمى شود و خانه اى است که پایه هایش هرگز فرو نمى ریزد و نیرومندى است که یارانش شکست نمى خورند.
در خطبه ۱۳۳ عبارتی آمده که کاملا قول به تحریف را رد میکند کتاب الله بین اظهرکم ناطق لایعیا لسانه
کتاب خدا در میان شما سخنگویی است که هیچگاه زبانش خسته نمیشود.
دقت کنید کتاب خدا درمیان شما هستش (نه در کنج خانه من) و زبانش هم خستگی نداره
بعد میفرماید (بیت لا تهدم ارکانه) این کتاب خدا مانند یک خانهای هستش که ستونهاش خراب نمیشه. بینی و بین الله آیا تحریف ارکان کتاب الهی رو خراب نمیکنه؟ بنابراین این جمله هم نشان میدهد که کتاب الهی هرگز تحریف پذیردنیست و در میان ماست.
و عز لاتهزم اعوانه عزیزی هستش که یارانش شکست نمیخورند. آیا اون کتابی که تا بخوای ازش حرف بزنی بهت بگن تحریف شده دیگه عزتی براش میمونه؟ آیا یاران این قرآن شکست خورده نخواهند بود؟ پس قرآن عزیز تحریف ناپذیر است.
خطبه ۱۴۷:
فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَ کَیْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ، وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ!
خداوند محمّد صلى الله علیه و آله را به حق مبعوث ساخت تا بندگانش را از پرستش بتها خارج و به عبادت خود دعوت کند و آنها را از زیر بار طاعت شیطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد. (این دعوت را) به وسیله قرآنى که آن را با بیانى روشن و استوار تبیین گردانید، آغاز نمود، تا بندگانى که خداى را نمى شناختند پروردگار خویش را بشناسند و همانها که وى را انکار مى کردند اقرار به او نمایند و تا وجود او را پس از انکار اثبات کنند.
بنابراین خداوند پاک و منزّه خود را در کتاب خویش بدون این که وى را ببینند به وسیله آیاتى از قدرتش ارائه داده، آنان را از سطوت خویش بر حذر داشته و چگونگى نابودى ملّتها و درو شدنشان به وسیله عقوبتها و کیفرها را به آنان ارائه فرموده است.
(آگاه باشید) به زودى پس از من زمانى فرا خواهد رسید که چیزى پنهانتر از حق، آشکارتر از باطل، فراوانتر از دروغ به خدا و پیامبرش، یافت نخواهد شد. نزد مردم آن زمان کالایى کسادتر از قرآن یافت نمى شود، اگر آن را درست تلاوت و تفسیر کنند و کالایى پر خریدارتر از آن نخواهد بود، هرگاه از معناى اصلى تحریف گردد (و طبق دلخواه افراد تفسیر شود) و در شهرها چیزى ناشناخته تر از معروف (نیکیها) و آشناتر از منکر، پیدا نخواهد شد. حاملان قرآن آن را کنارى افکنده و حافظانش آن را به دست فراموشى مى سپارند!...
در آن روز قرآن و پیروان مکتبش هر دو از میان مردم رانده و تبعید مى شوند و هر دو همگام و مصاحب یکدیگر و در یک جاده گام مى نهند و کسى پناهشان نمى دهد!، قرآن و اهلش در آن روز بین مردمند، امّا میان آنها نیستند، با آنهایند ولى با آنها نیستند! چه این که گمراهى با هدایت هماهنگ نشود گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند.
مردم در آن روز بر تفرقه و پراکندگى اتّحاد کرده و در اتّحاد و یگانگى، پراکندگى دارند.
گویا این مردم پیشوایان قرآنند و قرآن پیشواى آنان نیست، (در این هنگام) جز نامى از قرآن نزدشان باقى نماند و جز خطوط آن چیزى نشناسند؛ از دیر زمان افراد صالح و نیکوکار را کیفر مى کردند، صدق و راستى آنان را افترا و دروغ بر خدا مى نامیدند.
در خطبه ۱۴۷ میفرماید حضرت محمد ماموریتش را که مبارزه با بت پرستی و دعوت به یگانه پرستی بود با قرآنی انجام داد که بقرآن قد بینه و و احکمه قرآنی که اونو بیانش کرد و محکمش کرد: چگونه این جمله با اون طرز تفکری میسازد که فکر میکند پیامبر قرآن آیه آیه را که هر بخشش جاییست را به دست عثمان سپرده تا جمع آوری وکتابش کند؟ پیامبر خودش کتابش رو محکم کرده در حدی که مو لای درزش نرود و کسی نتواند کوچکترین تغییری در آن روا دارد.
قرآن و اهلش در آن روز بین مردمند اما میان آنها نیستند.
این جمله نشان میدهد که قرآن همیشه در میان مردم خواهد بود اما مورد بی توجهی قرار خواهد گرفت بنابراین قول به تحریف باطل است و فقط باید توجهمان را به قرآن بیشتر کنیم.
خطبه ۱۷۶:
وَاعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَایَغُشُّ، وَ الْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ، وَ الُمحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ. وَ مَا جَالَسَ هذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ:
زِیَادَةٍ فِی هُدًى، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمىً. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَالِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ، وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ، فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ: وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ، وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ، فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ، وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ، وَ لَا تَسْألُوا بِهِ خَلْقَهُ، إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ. وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُفِّعَ فِیهِ، وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ صُدِّقَ عَلَیْهِ، فَإِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: «أَلَا إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلىً فِی حَرْثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ، غَیْرَحَرَثَةِ الْقُرْآنِ» فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّکُمْ. وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ، وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ، وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ.
آگاه باشید! این قرآن پند دهنده اى است که انسان را نمى فریبد، هدایت کننده اى است که گمراه نمى سازد و سخنگویى است که هرگز دروغ نمى گوید.
هر کس با قرآن مجالست کند از کنار آن با «زیادى» یا «نقصانى» بر مى خیزد: زیادى در هدایت، یا نقصان از کوردلى و جهل.
آگاه باشید! هیچ کس پس از داشتن قرآن، فقر و بیچارگى ندارد و هیچ کس پیش از آن غنا و بى نیازى نخواهد داشت، بنابراین از قرآن براى بیماریهاى خود شفا و بهبودى بطلبید و براى پیروزى بر شداید و مشکلات از آن استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفاى بزرگترین بیماریها یعنى کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است؛ پس آن چه مى خواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستى قرآن به سوى خداوند توجّه کنید، هرگز به وسیله کتاب خدا از مخلوق چیزى در خواست نکنید (و آن را وسیله رسیدن به آرزوهاى مادّى خود قرار مدهید) زیرا چیزى که بندگان به وسیله آن به خدا تقرّب جویند، محترمتر از قرآن نیست.
و بدانید! قرآن شفاعت کننده اى است که شفاعتش پذیرفته و گوینده اى است که سخنش تصدیق مى گردد. آن کس که قرآن در قیامت شفاعتش کند، مورد شفاعت قرار مى گیرد و هرکس قرآن از او شکایت کند، گواهیش بر ضدّ او پذیرفته مى شود. در روز قیامت گوینده اى صدا مى زند: «آگاه باشید! امروز هر کس گرفتار بذرى است که افشانده و گرفتار عاقبت کارى است که انجام داده، جز آنان که بذر قرآن افشانده اند»، پس شما از بذرافشانان قرآن و پیروان آن باشید! با قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با آن اندرز دهید، و هر گاه (نظر شما بر خلاف قرآن بود) خود را متّهم کنید، و خواسته هاى خویشتن را در برابر قرآن نادرست بشمارید.
واعلموا ان هذا القرآن در این جمله از قرآن حاضری سخن گفته میشود نه از قرآنی که در خانه یک نفر پنهان است
ناصح الذی لایغش: پند دهندهای است که انسان را نمیفریبد
این جمله از این نظر قول به تحریف را رد میکند که هرگونه تحریفی که به فهم معنا آسیب برساند باعث فریب خواهد بود: بنابراین حتی ترتیب آیات قرآن نیز جابجا نشده است چه اینکه جابجایی ترتیب باعث خواهد شد که فرد فریب بخورد.
ببینید چه قرآنی داریم و خودمون ازش خبر نداریم: الهادی الذی لا یضل هدایت گری هستش که گمراه نمیکند.
دیگه در این جمله همه چیز روشن است.
والمحدث الذی لایکذب
سخنگویی هستش که هرگز دروغ نمیگوید.
فکر کنید همین قرآن رو بعضیا فکر میکنند کلماتش رو عوض کردن و هر آیهای نام یک امام بوده تغییرش دادن😳
هیچ کس همنشین قرآن نمیشه مگر اینکه بر هدایتش افزوده میشه یا از کوردلیاش کاسته میشه
اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَالِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى
کسی با داشتن قرآن دیگه محتاج نیست و کسی که قرآن رو نداره دیگه بینیاز نیست
فکر کنید بعضیا فکر میکنن اونی که همین حرف رو زده برده قرآن را قایم کرده
فاسالوا الله به
از خدا به وسیله آن بخواهید
آیا کسی که قرآن را ندارد میتواند به وسیله آن از خدا بخواهد؟
فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّکُمْ
بیایید بذر افشان قرآن باشیم نه سدی در برابر آن که هرکس گفت قرآن بگویین نه این مصحف عثمانه.
اتباع قرآن باشیم و از اون پیروی کنیم چه اینکه اگر تبعیت از قرآن امکان نداشت بدان امر نمیشدیم.
استدلوه علی ربکم با همین قرآن خدا رو بشناسیم.
وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ، وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ، وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ.
با همین قرآن قراره خودمونو پند بدیم
دلالت بر عدم تحریف:
۱. چون تکلیف شده پس حتما دسترسی داریم.
۲. چون تکلیف شده پس اون زمان هم بوده.
۳. اصلا هشداری داده نشده که مواظب قسمتهای تحریف شدش باشید پس تحریف نشده.
واتهموا علیه آرائکم قراره رای و نظر خودمون رو براساس قرآن بسنجیم. و خواستههای نفسانی (قول به تحریف) رو در برابر قرآن نادرست بپنداریم.
جهت مطالعه بیشتر در رابطه با عدم تحریف قرآن به مقاله بررسی ادعای تحریف در آیه تبلیغ (ابلاغ) مراجعه نمایید.